سیاه مشق های یک معلم - دفتر اول

سیاه مشق های یک معلم
نویسنده : شهربانو باقرموسوی ( قایاقیزی ) 
نقد : صادق اهری

تقدیم به مهربان بانو
در محل کارم نشسته ام که آقای پستچی وارد می شود . بسته ای در دست دارد و دفتری که پس از امضای آن ، بسته را تحویل خواهی گرفت . دل تو دلم نبود ، امضا می کنم و بسته را که به اندازه یک وجب ! بود و به قطر شاید سه سانت تحویل می گیرم . آدرس فرستنده را که می بینم مشکوک میشوم ! ُ زنجان ُ من کسی را در زنجان ندارم . ولی آدرس گیرنده و حتا شماره تلفن ام دقیق است . یادم رفته بود که شماره تلفن و آدرسم را به این دقیقی به کسی داده باشم ! فی الفور پاکت را باز می کنم و کتابی را که درون آن جای دارد بیرون میکشم . کتابی با جلدی چروک خورده و جالب و رنگی شیری شکری و عکس زنی محجبه بر روی آن ! این باید کتاب شهربانو ( قایاقیزی ) باشد . سیاه مشقهای یک معلم
با ولع خاصی شروع به خواندنش می کنم ! مجموعه داستانهائیکه میخوانم سرگذشت شهربانو باید باشد ! ُ صنم و صادق ُ مرا با اصالتم پیوند می دهد . میخوانم و اشک چشمانم ، آویزان لپ ام می شود . صنمی که بیصدا آب می شود در گستره زندگی . حکایت ُ مادرزن ُ و ُ پدر زن ُ سالاری و حکایت شنیع تفاوت بین فرزند ُ دختر ُ و ُ پسر ُ و عشق مردانی که به یک ُ آن ُ از این رو به آن رو می شوند و به راحتی ُ هوو ُ می آورند . لعنت بر این دل آدمی . از جایم بلند می شوم و به این همه دید حقیرانه ما بین فرزندان ، که دختر است یا پسر ُ عقم ُ میگیرد .
حکایت دیگری که شهربانو نوشته است ، حکایت ُ جیران ُ است . به نظرم جیران چکیده و عصاره داستان شهربانوست . دختری که پس از مرگ خواهرش و ندانسته همسر پسرعمویی که شوهر خواهرش بوده میشود . فرزندان خواهرش را دوست دارد و حتا عمویش را . وقتی شب زفاف پسرعمویش که شوهر خواهرش بوده با او نزدیکی میکند ! داد و هوار راه می اندازد و از اتاق بیرون رفته و شب را پیش زن عمویش میخوابد . ( یعنی این که در آن زمانها دختران را در سن بسیار پائین شوهر میدادند . )
وبتول که دخترش بود را هم فهمیدم . ُ خانم زر ُ از قماش زنان روستائی که میفهمند . ُ سوسنبر ُ و ُ گلی ُ و ُ گول گز ُ و ُ افسانه ، و ُ فرنگیس ُ و ... همه را حس کردم .
کتاب ُ سیاه مشق های یک معلم ُ حکایت و سرگذشت نسبتن تلخ و شیرینی از کودکی و نوجوانی و جوانی شهربانوست . محور داستانهایش روایت از ظلمی دارد که در آن زمان به دختران روا می شد و صد البته هنوز هم این اقتدار و حکومت بزرگ به کوچک و مرد بر زن با رنگی کم رنگ تر از قبل ادامه دارد . این کتاب گزیده از خاطرات کودکی من هم است و شاید هزاران کودکی مثل من که اکنون بزرگ شده اند و احساس می کنند که تاریخ گذشته شان را میتوانند تحلیل کنند . کتاب پر است از ُ ضرب المثل ُ و ُ بایاتی ُ و ُ اشعار اصیل ُ ترکی . اصالت آن و برقراری ارتباطش با خواننده مرا یاد شعر حیدربابای شهریار می اندازد . صفحه ای نیست که تو را بلافاصله با صفا و صمیمیت زمان و نسل قدیمت پیوند ندهد .
در اینجا از شهربانوی محترم و محترم بانوئی که زحمت کشیده و متحمل هزینه شده و آنرا از آلمان آورده و از زنجان برایم پست کرده قدردانی و تشکر می کنم . خواندن این کتاب زیبا و روان را به دوستان سفارش می کنم . متاسفانه من اطلاع ندارم که این کتاب در ایران هم پخش می شود یا نه
برقرار باشید .
صادق عطاران ( اهری )

ورزغان بایاتی لاری - شهربانو( قایاقیزی )

عزیزینم آخان قان
آخان گؤز یاش آخان قان
باغریمی شان - شان ائیلر
ورزقاندا آخان قان
*
تبریز اوستو اهر وای
ورزقان وای اهر وای
گلیر بالا وای سسی
یاسلی دی بو شهر وای
*
عزیزیم ورزقاندی
بو اولکه ورزقاندی
بالالار تورپاق آتدا
آنالار باغری قانذی
شهربانو - قایاقیزی

منی ده آپار یانیندا

 یادیما گلیر کی اوشاقلیقدا ، آنام چادراسینی باشینا اؤرتوب ائودن ائشیه چیخاندا ، خیرداجانا اللریمنن اونون چادراسینین قیراغیندان یاپیشیب دالیسی جان گئده ردیم. هردن بیر الیمی دالی چکیب دئیه ردی : اوزور یئرینه گئدیرم. اوزور یئرینه اوشاقلاری آپارمازلار. اوره گیم تیتره ردی .اوره کدن و اوره گیمده یالواراردیم کی منی دا یانیندا آپار.
بویونلریم تلفوندا دانیشیریدق. دئدی : ساباحلاریم داش ماکی یا گئدیریخ. آخی بی بی مین جاوان اوغلونون ایلی دی .
دئدیم : اوره کدن چوخ ایستیرم کیچادراوین اوجوندان یاپیشیب دالینجا دوشه م .
گولومسه ییب دئدی : آپارمازدیم. آخی اوزور یئرینه اوشاقلاری آپارمازلار.
بیلیردی کی آپارماق ایسته سه ده یول اوزاق دی آیاقلاریم قیسسا. خیرداجا قیز بؤیویوب آما اللری او قدیر قیسسالیب کی آناسینین چادراسینا چاتمیر. دای نه ائیله مک . چاره دن اوزولموش لر کیمی اؤز اؤزومه شعر یازدیم ها بئله سی:

آنا گئدیرسن ماکویا
منی ده آپار یانیندا
الین یاپیشیب گئده رم
خیاوانی آتلایاندا
...
آنا جان واللاه باللاهی
سه س ائله مه رم ، دینمرم
خورما دوتسالار یئمرم
چوخ قندیلن چای ایچمرم
...
دیزیم اوسته اوتورارام
واللاهی سؤزه باخارام
اوتاغا بؤیوک گیرنده
آیاقلارینا قالخارام
...
بیر آزجا ایجازه وئرسه ن
انجمنه باش وورارام
منی ائوده قویوب گئتسن
دولوب اوره گیم آغلارام
...
واللاهی سؤزه باخارام
آپارسان منی یانیندا
شولوخ ائیله مه رم اوردا
منی ده آپار یانیندا
...
شهربانو – قایاقیزی - سه شنبه 26/2/1385

و من ره توشه برداشتم

 این شعر را در جواب شعر زیبای  از مهدی اخوان ثالث نوشتم :

*

« بیا ره تو شه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
مهدی اخوان ثالث »
*
ومن ره توشه برداشتم
قد م در راه بگذاشتم
و دیدم آسمان هر کجا
آری همین رنگ است
وحتی تیره تر زین رنگ
*
من اینجا هم گدای پابرهنه بر زمین دیدم
من اینجا هم پدر را دست خالی پشت در دیدم
من اینجا هم نوای ماد ری پابند آداب کهن دیدم
من اینجا هم زنی را دربدر دیدم
*
من ا ینجا مادری دیدم
برای دیدن فرزند دلبندش
به ره افتاده بود اما
مثال بید می لرزید
زترس مرد خانه
*
من اینجا دختری دیدم
فریب زرق و برق زندگی خورده
به ظاهر زنده ، اما
صد افسوس و هزار افسوس
تو پنداری که مدتهاست او مرده
دگر کفتارها هم
به سوی لاشه ی گندیده اش
رو نمی آرند
*
من اینجا هم زنی در گور
به دست همسرش دیدم
من اینجا هم پدر را تشنه برخون پسر دیدم
*

من اینجا هم دلم تنگ است
من اینجا هم به دل دارم
حسرت دیدار فرزندم
می اندیشم در اینجاهم
« به کجای این شب تیره
بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
مهدی اخوان ثالث »

آتام

 
سنین فراقیندا آتام
حزین - حزین آغلییاجام
حسرتیمی یادا سالیب
اوره گیمی داغلییاجام
*
در غم دوری ات پدر
اندوه بار خواهم گریست
حسرتهایم را به یاد آورده
داغ دلم را تازه خواهم کرد
*
sənin fəraqında atam
həzin - həzin ağlıyacam
həsrətimi yada salıb
orəgimi dağlıyacam
*
شعر: شهربانو( قایاقیزی )